یاسین یاسین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

ایست خاطره

واکسن 1سالگی یاسین

یاسین جان امروز بردمت بهداشت برای زدن واکسن 1سالگیت . عزیز دلم ،خیلی اضطراب داشتم می ترسیدم در حین زدن واکسن از دردش سست کنی می ترسیدم دست و پا بزنی و واکسن بشکنه توی پاهات ، هنوز بعد از 2 تا بچه از واکسن زدن بچه ها خیلی می ترسم خلاصه وقتی خانم دکتر اومد واکسنت و بزنه اونقدر غرق در بازی با ستایش بودی و توی بغلم وول می خوردی که متوجه خانم دکتر نشدی.  وقتی دست و پاهات و گرفتم چنان زور می زدی که از زیر دست های من بیای بیرون که حسابی کار خرابی کردی و بوی نابهنجاری به مشام من و خانم دکتر رسید که شروع کردیم به خندیدن و شما اروم شده بودی و متعجب به من و خانم دکتر نگاه می کردی و در همون حین هم واکسن تزریق شد و شما اصلا درد رو احساس نک...
27 بهمن 1390

تولد 1 سالگی یاسین و 5سالگی ستایش

  تولدتون مبارک باشه سلام به پسر و دختر عزیزم و همه دوستان وبلاگی بچه های گلم تولدتون مبارک شما دوتا غنچه های زندگی من توی 1 ماه خوب با فاصله 3 روز از هم پا به دنیا گذاشتید . ٢٢/١١/٩٠ یاسین ١ ساله می شه و ستایش خانوم ٥ ساله می شه مبارک باشه به خاطر همین هم مامانی و بابایی تصمیم دارن ایشالا هر سال تولد دو تا گلهای زندگیمون رو توی 1 روز برگزار کنیم البته بنفع جیب بابایی هم می شه دوستون دارم یه عالمه آمدید و با آمدنتان به زندگیمان تراوت و تازگی بخشیدید. پس باشید تا با نفسهایتان جان بگیریم...........   عکسها در ادامه......... یاسین در طول جشن خواب بود. ...
27 بهمن 1390

11ماهگی یاسین و خواسته مامان

تولد ١١ ماهگیت مبارک یاسین جان   یاسین 11 ماهش تموم شده .ایشالا 120 ساله شی نی نی مون دیگه بهتر می تونه قدم برداره قربون راه رفتنت بشم باید برم براش کفش جغ جغه ای بخرم هنوز خبری هم از دندوناش  نیست مامان گلم می ترسم مجبور بشم با دندون مصنوعی برم خاستگاری یاسین یاد گرفته  دد میگه ،ماما می گه ،می تونه بوس کنه ،از بلندی به خوبی بالا میره یاسین جان دوست دارم وقتی بزرگ شدی مثل بابایی یه مرد مهربون و بااخلاق و پر تلاش و خانواده دوست بشی . دوست دارم مثل بابایی ،مامان و به عنوان یه دوست بدونی و به مامانی اعتماد کنی و حرفهای دلت رو بهم بگی مامانی تا مرد شدنت لحظه شماری می کنم امیدوارم که پسر خوبی برای ...
27 دی 1390

تشکر ویژ از دوستاران نی نی ها

سلام  به نی نی ها و مامانها و تشکر ویژ به همه کسانی که یاسین و ستایش و توی جشنواره یاری کردند و بهشون رای دادند . و یک تشکر ویژه به خانواده، فامیل ،دوست و آشنا و مهمتر از همه بابایی و عمه مریم و مامان علی  با همکاری همه ستایش و یاسین جزو ٢٠ نفر اول شدند. یاسین توی ١١ ماهه و یاد گرفته چند قدمی راه می ره مامان و زودتر یاد گرفته و فعلا توی کلمه بابا کمی مکث می کنه به خاطر بی قراری زیادی که می کنه نمی تونم به طور مرتب مطلب بنویسم مرتب گریه می کنه که باید بغلش کنم و بایستم سرپا و مدام راه برم در غیر این صورت خونه رو روی سرش خراب می کنه  و اما ستایش : یک سری وسایل و کتاب کمک آموزشی براش خریداری کردم و هر روز تکلیف...
19 دی 1390

رخست

سلام اگر این نی نی گل ها اجازه بدن یا  کامپیوتر باهامون قهر نکنه  سعی می کنم تا تولد  گلهای زندگیم که ٢ماه دیگه مانده هر روز خاطره ای به جا بزارم تا هدیه ای باشه در آینده برای غنچه هایم  تا بتونن خودشون ورق بزنن امیدوارم که خوشتون بیاد و براتون آرزوی خوشبختی می کنم .دوستتون دارم .....       ...
12 دی 1390

شب یلدا

سلام نی نی های من   دیشب شب یلدا بود این شب بلندترین شب ساله ما ایرانی ها معمولا توی این شب انار + هندوانه + انواع میوه+ آجیل میخوریم تو شهرهای مختلف هم رسم ها مختلفه اما مهمترین قسمتش از نظر من فال حافظ هستش  با همفکری خانواده قرار شد بریم خونه مامان جون اینا و اعضای فامیل و دور هم جمع کنیم و حسابی تا پاسی از شب در کنار هم شب خوبی رو بگذرونیم . برنامه به این ترتیب بود که هر خانواده مسئول خرید یه خوراکی مثل میوه ، اجیل ، هندوانه ، درست کردن آش رشته ، کیک خامه ای و بستنی و خیلی خوراکی های جورواجور دیگه بود و مسابقه ای بین بچه ها با جایزه های که مامان جون و خاله هانیه تدارک دیده بودند و ...
5 دی 1390

جایزه ستاره دار و فرشته مهربون

  امروز  یک هفته ای می شه که از کاری که برای ستایش انجام دادم خیلی راضیم می دونید چرا؟ یه طرحی ریختم که خوشبختانه اثر خودش و گذاشت اگر مایلید شما هم امتحان کنید مطمئن باشید بی نتیجه نمی مونید.(البته برای کودکان ٣ تا ٦ سال) ستایش توی سنی قرار گرفته که احتیاج به تشویق و تنبیه داره منم نشستم یه فکری کردم و یه طرحی ریختم.                     به ستایش یه برنامه ای رو پیشنهاد کردم و قصه ی فرشته ی مهربون رو اینجور براش تعریف کردم که یه فرشته ای که کارهای خوب بچه ها رو می بینه و می یاد روی زمی...
28 آذر 1390

بچه ها در محرم 90

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست   سلام به نی نی ها و دوستان خوب وبلاگی  حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسليت باد.                                  این مدت همه جا بوی حسینی گرفته بود . کوچه ها و بازارها و مساجد غرق در شور حسینی بودند . کودکان سیاه پوش مولا بودند . اولین سالی بود که یاسین بوی محرم را استشمام می کرد . اولین سالی بود که یاسین در رکاب مولا حسین لباس سیاه ...
16 آذر 1390

هفته ای که گذشت

به قول آقای قناد الاهی الاهی یاسین امروز ٩ ماه و ١٦ روزشه و به مدت چند دقیقه سر دو تا پاهاش می ایسته  و این پسر خوب هنوز قصد نداره دندونای قشنگشو به مامانش نشون بده توی این هفته یاد گرفته دست می زنه ، آبه می گه و با خواهرش دالی بازی می کنه وای که چقدر از بازی کردنشون موقعی که خنده دوتاشونو می شنوم به وجد می یام و بال درمی یارم .                    اینم عکس یاسین که اصرار به ایستادن داره   یک تصمیم مهم برای ستایش  مامان و بابا کلی با هم صحبت کردند و تصمیم گرفتند که به خاطر آب و هوا...
9 آذر 1390

آشپزی برای نی نی ها

        سلام به گلای قشنگم امروز ستایش  بهم گفت: مامان خودم بهت بگم چه غذایی برام درست کنی که خوب بخورم  مامان : چه غذایی عزیزم  ستایش : بلام کوفته دایره ای درست کن  مامان : کوفته دایره ایش بزرگ باشه یا کوچیک  ستایش: اندازه یاسین باشه  منم که ظهر شده بود و هنوز هیچی برای ناهار درست نکرده بودم و نزدیک اومدن بابایی بود سفارش دختر خانم را اجرا کردم و رفتم توی آشپزخانه تا ناهار رو آماده کنم و به این فکر افتادم که بد نیست اگر از غذایی که درست می کنم دستور پختش رو هم توی وبلاگم بزارم تا هر کس دوست داره بتونه درست کنه و نظر بده امیدوارم شما ه...
9 آذر 1390