دندان یاسین
بالاخره یاسین با دراوردن ٢ دندون هم زمان مامان از نگرانی دراورد دیگه می خواستم به دکتر مراجعه کنم «یاسین جون » چند روز دیگه ١ سال از عمر شیرینت و پشت سر و اجی ستایش هم ٥ سال از عمر شیرینش و پشت سر می گذاره برای دوتاتون آرزوی طول عمر و سلامتی رو از خدای بزرگ و مهربون می خوام . امین
دیروز یعنی جمعه بچه های رو بردیم ابادان منم که همش توی بازارهای آبادان دنبال خرید برای ستایش خانوم بودم از گذر زمان قافل شده بودم.
ستایش مدام دست منو گرفته بود و به سوی دیگر هدایت می کرد و دنبال چیزهایی بود که توجهش و جلب می کرد بال فرشته مهربون و براش خریدم که تا خونه ذوقش و می کرد و اونو صدتا سوراخ از دسته این داداشی فوضولش قایم می کرد .
یه جفت کفش هم انتخاب کرد که وقتی اوردیمش خونه مدام یاسین پاشو می زاشت توی کفشش و بلند می شد به راه افتادن، اخه بچه ی خوب پات و می ذاری توی کفش بزرگترت که چی؟
خدا رو شکر ستایش به کارهای داداشش فقط می خندید و اصلا عصبانی نمی شد اون شب و کلی به کارهای دوتاشون خندیدیم.